سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴

اندر همه عمر من بسی وقت صبوح

آمد بر من خیال آن راحت روح

پرسید ز من که چون شدی تو مجروح

گفتم ز وصال تو همین بود فتوح