چون ما بکفر زلف تو اقرار کرده ایم
تسبیح و خرقه در سر زنّار کرده ایم
خلوت نشین کوی خرابات گشته ایم
تا خرقه رهن خانه خمار کرده ایم
شوریدگان حلقه ی زنجیر عشق را
انکار چون کنیم چو این کار کرده ایم
ما را اگرچه کس به پشیزی نمی خرد
نقد روان فدای خریدار کرده ایم
از ما مپرس نکته ی معقول از آنک ما
پیوسته درس عشق تو تکرار کرده ایم
ادرار ما روان ز دل و دیده داده اند
هر دم که یاد اجرای و ادرار کرده ایم
گر خواب ما بنرگس پر خواب بسته ئی
ما فتنه را بعهد تو بیدار کرده ایم
در راه مهر سایه ی دیوار محرمست
زان همچو سایه روی بدیوار کرده ایم
خواجو ز یار اگر طلب کام دل کنند
ما کام دل فدای رخ یار کرده ایم