خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۲

ساقیان چون دم از شراب زنند

مطربان چنگ در رباب زنند

گلعذاران بآب دیده ی جام

بس که بر جامها گلاب زنند

۳

مهرورزان بآه آتش بار

دود در دیده ی سحاب زنند

صبح خیزان بنغمه ی سحری

هر نفس راه شیخ و شاب زنند

پسته خندان بفندق مشکین

در شکنج نغوله تاب زنند

۶

چون بگردش درآورند هلال

تاب در جان آفتاب زنند

هر دمم خونیان لشکر عشق

خیمه بر این دل خراب زنند

هر شبم شبروان خیل خیال

حمله آرند و راه خواب زنند

خیز خواجو بین که سرمستان

در میخانه از چه باب زنند