مدیر نقطه ی عالم مدار مرکز ملک
جهان پناه سلیمان فر آصف ثانی
روان پیکر اقبال شمس دولت و دین
ترا رسد که کنی در جهان جهانبانی
چه گویمت که تو از فرط کبریا و جلال
ز هرچه در قلم آید هزار چندانی
ترا ز بهر چه بر حالم اطلاعی نیست
چو روشنست ترا رازهای پنهانی
مرا که داعی این حضرتم روا باشد
فتاده در کف صد محنت و پریشانی
چو در جهان بر ابنای دهر وقعی نیست
بدایع سخن از نکته های یونانی
مرا تو فاضل و دانا مخوان که در عالم
سعادتی نشنیدم ورای نادانی
قناعتیست من خسته را که محصولست
ز فیض عالم علوی غذای روحانی
نه همچو طایفه ی جاهلان که خرسندند
مثال نقش بهیمی بذوق نفسانی
ولی بنزد خرد ز اکتساب تربیتست
حیات روح طبیعی و روح حیوانی
ازین صداع بصدر تو بنده را غرضیست
بگویم ار بارادت سری بجنبانی
چو روشنست بر رای عالم آرایت
که از غذاست قوای نفوس انسانی
ز فرط محنت اگر بر جناب درگاهت
نیاز عرضه ندارم تو خود نمی دانی