خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

ای مِی لعل تو کام رندان

جعد تو زنجیر پای بندان

کفر تو ایمان پاک دینان

درد تو درمان دردمندان

۳

لعل تو در خون باده نوشان

چشم تو در چشم چشم بندان

پسته ی تنگ تو نقل مستان

نرگس مستت بلای رندان

تشنه ی لعل تو می پرستان

کشته ی جور تو مستمندان

۶

جور کشیدم ولی نه چندین

لطف شنیدم ولی نه چندان

بر دل خواجو چرا پسندی

اینهمه بیداد نا پسندان