چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند
معاشران صبوحی هوای جام کنند
بیک کرشمه مکافات شیخ و شاب دهند
بنیم جرعه مراعات خاص و عام کنند
مرا بحلقه ی رندان درآورید مگر
بیک دو جام دگر کار من تمام کنند
خوشا بوقت سحر شاهدان عربده جوی
شراب بر کف و آغاز انتقام کنند
اگر نماند بمیخانه باده ی صافی
بگوی کز لب میگون دوست وام کنند
برآید از دل تنگم نوای نغمه ی زیر
چو بلبلان سحر خوان هوای بام کنند
بیا که پیش رخت ذره وار سجده کنم
چو آفتاب برآید مغان قیام کنند
مرا ز مصطبه بیرون فکند پیر مغان
که کنج میکده صاحبدلان مقام کنند
چو بیتو خون دلست اینک می خورد خواجو
چراش باده گساران شراب نام کنند