چون گشت سوار آنک بهنگام سواری
جولانگه که پیکر او عالم بالاست
زد پاشنه بر استر و از جای بر انگیخت
ز انسان که ازو استرک خسته امان خاست
استر چو بتنک آمد ازو بانک بر آورد
«گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست»