گفت با من یکی ز فیروزان
که چه بودت ز آمدن مقصود
شهر بگذاشتی و بگذشتی
از مقامی که بود معدن جود
و امدی سوی محنت آبادی
که نباشد درو کرم موجود
این زمان با وجود حاکم ما
جود را نیست در زمانه وجود
سیم ویسه ست و شاه ما رامین
زر ایازست و میر ما محمود