قصابان راست روی رخشان
پر نور چو صُبح عید قربان
دامن ها شان همیشه از خون
چون دامن آسمان شفق گون
چون دیده ی گوسفند قربان
بی شام بود صباح ایشان
سازند، ز خون، کارد، رنگین
با مهر، قران ماه نو بین
وصف مژه های شوخ ایشان
گر نظم کند کسی بسامان
سازد دل را ز شوق پاره
هر مصرع شعر چون قناره