افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

روی و لب و تن و ذقن یار نازک است

مانند برگ نسترن، این چار نازک است

گر سیم و زر طلب کند و جسم و جان و سر

منت پذیر شو که دل یار نازک است

ای دل خیال بوس لب آن صنم مکن

مپسندش این کنند، که بسیار نازک است

مضراب عشق، بر رگ عشاق، مطربا

آهسته زن، که رشته این تار نازک است

افسر، ندیدی ار اثر نقش پای دوست،

آزرده دل مباش، که رفتار نازک است