افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

زلفا، تو کانهمه شکن و تار داریا

بهر شکست نافه تاتار داریا

دام و کمند و رشته و چین، حلقه و رسن

بر صید جان مردم هشیار داریا

پیکان مژّه، صارم ابرو،‌ سپاه خط

با عاشقان مگر سر پیکار داریا

جانها بری به غارت و دلها کنی اسیر

از این چنین هنرها بسیار داریا

اندام تیره، چهره دژم، کالبد پریش

قامت خمیده پشت نگونسار داریا

همچون غراب تیره همه روز تا به شب

آرامگه به ساحت گلزار داریا

یا همچو زاغ تیره تو بر عرعر بلند

بنشسته ای و لاله به منقار داریا

داری دو صف ز مژگان و این آیدم عجب

بهرچه این دو لشکر خونخوار داریا