افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - مهر سپهر جلال

تاخت بکاخ حمل، خسرو خور تا عنان

غیر باغ ارم، گشت فضای جهان

عرصه گیتی بهشت، گشت ز اردیبهشت

افسر نخوت بهشت، از سر خود مهرگان

از اثر باد دی، شخص جهان بود پیر

نک ز هوای ربیع، گشت دگر ره جوان

ابر مطیر از مطر، ریخته لؤلوی تر

طرف چمن را نگر، کامده عنبر فشان

دست نسیم صبا، پرده گل بر درید

بلبل بیچاره را، راز نهان شد عیان

لاله شکفت از دمن، چون رخ دلدار من

سبزه دمید از چمن، چون خط سبز بتان

دعوی رضوانیش، هست کشاورز باغ

تا که شد از نوبهار، باغ چو کوی جنان

ابر بهاری فشاند بس که گهر بر زمین

همچو صدف غنچه راست، لؤلوی تر در دهان

رفت چو سلطان گل، بر بزمرّد سریر

سرو،‌ ستادش به پای، بر صفت بندگان

گل شده بس دلفریب، برده نک از عندلیب

صبر و قرار و شکیب، طاقت و تاب و توان

بر سر هر سروبن قمریی اندر نوا

بر رخ هر سرخ گل، بلبلی اندر فغان

ای دل نادیده عیش،‌ چند بری بار طیش

فصل بهار است هین، نوبت غم نیست، هان

ازچه نشینی خموش، خیز و به عشرت بکوش

باده صافی بنوش، مدح شهنشه بخوان

شاه جهان مرتضی، صفدر خیبرگشا

شافع روز جزا، قاسم نار و جنان

مهر سپهر جلال، اختر برج کمال

آن که نه او را زوال، هست بکون و مکان

ای که به دربار تو، حضرت روح القدس

سبحه به کف هر صباح، آمده تسبیح خوان

مختصری بی بها هست به گاه عطا،

خادم کوی تو را، مایه دریا و کان

مطبخی از کوی توست عرصه این روزگار

مهر سپهر اندر او،‌ آمده نار و دخان

روز و شبان در خطر، بود ز گرگ اجل

گله ایجاد را، گر تو نبودی شبان

گرنه به صبح ازل مهر رخت برفروخت

تار بدی تا ابد، عرصه کون و مکان

مطبخ کوی تو را، هست تنور این فلک

کش بود از مهر و ماه، پخته و ناپخته نان

پهنه جود تو را، پیک خرد پی سپر

گشته و نابرده ره، عاقبتش بر کران

پرده برافکن ز رخ تا به یقین پی بریم

چند بپوییم ما، بیهده راه گمان

بل بفشاند ز نار بر دو جهان آستین

آن که بساید تو را ناصیه برآستان

مدح تو فیصل پذیر نبود اگر آورد

منشی دیوان وحی، خامه کروبیان

از چه تصور کنم مدح تو را در ضمیر

وز چه تمنا کنم وصف تو را در بیان

وصف تو آری کجا، در خور اوهام ماست

وصفت تو نتوان کند همچو منی ناتوان

طلعت خورشید را چون نگرد مرغ شب

عرصه جبریل را چون گذرد ماکیان

تا ز سموم خزان هست به عالم اثر

تا ز نسیم بهار هست به گیتی نشان

گلشن احباب تو، باد همیشه بهار

کشت امید عدوت، باد سراسر خزان