جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۵

از پای فکنده است مرا محنت و غم، های!‏

برگیر ز خاک رهم ای دست کرم، های!‏

سرگرمی ام از آتش سوزان ته پاست

های آبلهٔ پای طلب ساغر جم، های!‏

غیر از تو ندانم به که گویم ز جفایت

از دست تو پیش که روم های ستم، های!‏

ازمنت احسان تو داغ است دل ما

دلسوزتری از تو ندیدم الم، های!‏

فریاد که از هر خم آن طرهٔ مشکین

در بند فرنگ است دلم های، دلم، های

سر از گره ابروی بیداد نپیچیم

جویا به همان قبضهٔ شمشیر قسم های