کوری و باغ و شمع را بسکه لطیف و روشنی
شمع مدام شعله ای باغ تمام گلشنی
فیض دهی به کفر و دین کز در طره و جبین
پرتو سایه پروری سایه پرتو افکنی
وصل و فراق در بهم گرنه میسر از چه رو
روز و شب از تو من جدا تو شب و روز بامنی
ای خم زلف سحرزا گرنه مشعبدی چرا
موی ضعیف بر سری بند گران به گردنی
خط اگراین و آن ذقن چیست سرشک و آه من
بستن باد و چنبری سودن آب و هاونی
گندم خال چوآوری دانه هوش و دام دل
گشت خرد به خردلی، خرمن دین به ارزنی
یغما خود پرستیت گشت سمر به کفر و دین
وحدت شرک سوز را هم بت و هم برهمنی