بدان که گفته اند زیرکان که دو رکعت نماز از عالمی فاضلتر از عبادت یک ساله جاهل، برای آن که جاهل آفات عمل نداند و آمیختگی وی به اغراض نداند و همه را خالص پندارد که غش در عبادت هم چون غش است در زر که بعضی باشد که صیرفی نیز در غلط افتاد الا صیرفی استاد، اما همه جاهلان خود پندارند که زر آن باشد که زرد بود و صورت زر دارد.
و غش در عبادت که اخلاص را ببرد چهار درجه دارد. بعضی پوشیده تر و غامض تر است و این در ریا صورت کنیم تا پیدا شود. درجه اول آن که بنده نماز همی کند قومی فرا رسند. شیطان گوید نیکوتر کن تا ملامت نکنند و این خود ظاهر است. درجه دوم آن که این بشناسد و از این حذر کند. شیطان گوید نیکوتر کن تا به تو اقتدا کنند و تو را ثواب باشد به اقتدا کردن ایشان و باشد که این عشوه بخرد و نداند که ثواب اقتدا آن وقت باشد که نور خشوع وی به دیگران سرایت کند، اما چون خاشع نباشد و دیگران چنان پندارند ایشان را ثواب بود و وی به نفاق خویش ماخوذ بود.
درجه سیم آن که بدانسته باشد که در خلوت برخلاف ملاء نماز کردن نفاق است. خویشتن را در خلوت بر آن راست بنهد که نماز نیکو کند تا در ملاء همچنان تواند کرد و این غامض تر است و هم ریاست ولیکن این روی و ریا وی را در خویشتن می باید که از خویشتن شرم می دارد که در تنهایی مخالف جمع باشد، برای آن است که در ملاء نیکو کند، در تنهایی نیز چنان می کند و پندارد که از ریای ملاء برست و به حقیقت خود در تنهایی نیز مرایی باشد.
درجه چهارم و این پوشیده تر است آن که بداند که خشوع در خلاء و ملاء برای خلق به کار نیاید. شیطان وی را گوید، «از عظمت حق تعالی بازاندیش. مگر نمی دانی که کجا ایستاده ای؟» تا باز اندیشد و خاشع شود و در چشم مردمان آراسته شود. اگر چنان است که در خلوت این چنین خاطر بود بر دل وی به عادت درنیاید سبب این ریاست، ولکن شیطان وی را بدین دست بیرون آورد تا پوشیده بماند. چون از عظمت آن وقت یاد آورد که خلق را بیند به کار نیاید، بلکه باید که نظر همه خلق و نظر ستوری نزدیک وی برابر باشد، اگر هیچ فرق یابد هنوز از ریا خالی نیست. این مثال در ریا بگفتیم. در اغراض دیگر که پیش از این بگفته ایم همچنین تلبیس بسیار است. و هرکه این دقایق نشناسد مزدور بی مزد بود، جان می کند و آنچه می کند ضایع است، و در حق وی است این، «و بدالهم من الله مالم یکونوا یحتسبون».