بدان که خلاف کرده اند که درویش صابر فاضلتر یا توانگر شاکر و درست آن است که درویش صابر فاضلتر از توانگر شاکر و این اخبار جمله دلیل آن است. اما اگر خواهی که سر کار بدانی حقیقت آن است که هرچه تو را از ذکر محبت حق تعالی مانع است آن مذموم بود. کس باشد که مانع وی درویشی بود و کس باشد که مانع وی توانگری بود. و تفصیل این آن است که در مقدار کفایت بودن از نابودن اولیتر، چه این قدر از دنیا چاره نیست و زاد راه آخرت است.
و از این گفت رسول (ص) که یارب! قوت آل محمد قدر کفایت کن». اما هرچه زیادت از آن است نابودن اولیتر، چون در حرص و قناعت حال هردو برابر باشد چه فقیر حریص و چه توانگر حریص هردو آویخته مالند و بدان مشغولند اما درویش را صفات بشریت کوفته همی شود و به رنجی که می بیند از دنیا نفور می شود. و چون دنیا زندان وی شود، اگرچه وی کاره آن بود، به وقت مرگ دل وی با دنیا کم التفات کند. و توانگر برخورداری برگرفت از دنیا و با آن انس گرفت و فراق ن بر وی دشخوارتر شد و در وقت مرگ بسیار فرق باشد میان این دودل، بلکه در وقت عبادت و مناجات هم چنین که آن لذت که درویش یابد هرگز توانگر نیاید و تا دل اسیر و کوفته نشود و در اندوه و رنج گداخته نگردد لذت ذکر در باطن فرو نیاید.
و همچنین اگر هردو در قناعت برابر باشند هم درویش فاضلتر، اما اگر درویش حریص باشد و توانگر شاکر و قانع بود و اگر آن مال از وی جدا شود چندان رنجور نشود و به شکر آن قیام همی کند و دل وی به شکر و قناعت طهارت می یابد، و دل درویش حریص به حرص آلوده همی شود ولکن به کوفتگی رنج و اندوه طهارت می یابد، این به یک دیگر نزدیکتر افتد.
و به حقیقت دوری هریکی به حق تعالی به قدر گسستگی دل و آویختگی آن باشد به دنیا. اما اگر توانگری چنان بود که وی را بودن و نابودن مال هردو یکی بود و دل وی از آن خارج بود و آنچه دارد برای حاجت خلق دارد، چنان که عایشه رضی الله عنها یک روز صد هزار درم خرج کرد و خویشتن را به یک درم گوشت نخرید که روزه گشاید، این درجه از درجه درویشی که دل وی بدین صفت نبود اولی تر.
اما چون احوال برابر تقدیر کنی درویش فاضلتر که بیشتر کار توانگر آن بود که صدقه دهد و خیر کند. و در خبر است که درویشان گله کردند و رسولی به نزدیک رسول (ص) فرستادند که توانگران خیر دنیا و آخرت ببردند که صدقه و زکوه می دهند و حج و غزا می کنند و ما نمی توانیم. رسول (ص) ایشان را بنواخت و گفت، «مرحبا بک و بمن جنت من عندهم از نزدیک قومی آمدی که من ایشان را دوست دارم. ایشان را بگوی که هرکه به درویشی صر کند برای خدای تعالی، وی را سه خصلت بود که هرگز توانگران را نبود. یکی آن که در بهشت کوشکها باشد که اهل بهشت آن را چنان بیند که اهل دنیا ستاره را و آن نیست الا پیغامبری درویش را یا شهیدی درویش را یا مومنی درویش را و دیگر آن که به پانصد سال پیشتر در بهشت شوند. و سیم آن که چون درویش یک بار بگوید، «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله والله اکبر» و توانگر هم چنان بگوید، هرگز به درجه وی نرسد اگرچه ده هزار صدقه با آن بدهد. پس درویشان گفتند، «رضینا، خشنود شدیم».
و این از آن گفت که ذکر تخمی است که چون دل فارغ از دنیا و اندوهگین و شکسته یابد، در وی اثر عظیم کند و از دل توانگر که شاد باشد به دنیا هم چنان بازجهد که آب از سنگ سخت. پس چون درجه هریکی به قدر نزدیکی دل وی است به حق تعالی و مشغولی به ذکر و محبت و آن مشغولی به قدر فراغت بود از انس به چیزی دیگر. و دل توانگر از انس خالی نباشد، هرگز کی برابر باشد؟
اما بود که توانگر خویشتن گمان برد که وی در میان مال از مال فارغ است. و این غرور باشد و نشان درستی این آن بود که عایشه کرد که مال همه خرج کرد چون خاک، و اگر چنین بودی که ممکن بودی دنیا داشتن با فراغت از آن، پیغمبران چندین حذر چرا کردندی و چرا فرمودندی؟ تا رسول (ص) می گفت، «دور از من، دور از من که دنیا در چشم وی آمده بود و خویشتن بروی عرضه می کرد». عیسی (ع) می گوید، «در مال اهل دنیا منگرید که پرتو آن حلاوت ایمان از دل شما ببرد». و این از آن گفت که چون آن حلاوت در دل پیدا آید حلاوت ذکر حق تعالی را زحمت کند که دو حلاوت در یک دل گرد نیاید.
و دنیا خود دو چیز بیش نیست: حق است و غیر حق. چون دل در غیر حق بستی بدان قدر از حق گسسته شود و بدان قدر که از غیر وی گسسته شد به حق تعالی نزدیک تر می شود. ابوسلیمان دارانی گوید که آن یک نفس سرد که از دل درویش برآید به وقت آرزویی که از آن عاجز آید، فاضلتر از هزار سال عبادت توانگری. و یکی بشر حافی را گفت، «مرا دعا کن که عیال دارم و هیچ چیز ندارم». گفت، «در آن وقت که عیال تو را گوید که نان نیست و آرد نیست و تو از آن عاجز باشی و درد آن با دل تو گردد، مرا در ن وقت دعا کن، دعای تو در آن وقت از دعای من فاضلتر بود».