خور اوج شاهنشهی، سایه حق
محیط کرم، کوه مجد و شهامت
«سلیمان ثانی » که روشن چراغی
ندارد چو او خاندان کرامت
ز سرکوب میخ وجود مخالف
دهد خیمه عدل و دین را اقامت
به او چشم خلق است روشن الهی
ز چشم بد خلق دارش سلامت
ز توفیق ایزد چو معمار عزمش
بتعمیر این روضه افراخت قامت
ز اتمام این گنبذش شد مهیا
پناهی عجب ز آفتاب قیامت
بتاریخش اندیشه رو داد و گفتم:
«شد آباد این بارگاه امامت »