واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۸

به گرد دولت دنیای دون‌پرور چه می‌گردی؟!

چو آب نخل بی‌بر را، به گرد سر چه می‌گردی؟!

ترا در کوه همت، چون قناعت معدنی باشد

تو چون اکسیر در هر کوره بهر زر چه می‌گردی؟!

کف خالی بود لوح طلسم محنت دنیا

به دست آورده‌ای این لوح را، دیگر چه می‌گردی؟!

سحابت می‌کشد آب و، زمین می‌آورد نانت

برای آب و نان، چندین به بحر و بر چه می‌گردی؟!