واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲

ما بلبلان خار علایق گزیده ایم

در آشیان بال و پر خود خزیده ایم

دامن بدست خار علایق نداده ایم

چون باد اگر چه بر گل و ریحان وزیده ایم

از دامگاه بال هما کرده ایم رم

در خرقه چون کبوتر چاهی خزیده ایم

فیضی که برده ایم ز شیرینی لبت

حرف لب تو گفته، لب خود گزیده ایم

واعظ بچشم شوق ز بحرین هر دو کون

یکدانه گوهر غم او را گزیده ایم