از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک؟
تن گر شود پلید، چه نقصان بجان پاک؟!
دارد کلام پاکدلان بیشتر اثر
زور خدنگ بیش بود از کمان پاک
۳
بر خصم، بی درشت سخن، کارگر تراست
زو داد خود بگیر بتیغ زبان پاک
هر دم گزندی از سگ نفست رسد بدل
افتاده این پلید ترا خوش بجان پاک
روز و شبت بپاکی تن پاک صرف شد
این جسم پاک را نسزد جز روان پاک
۶
با آب دیده دامن پاکی بدست آر
چیزی نبسته است بدست و دهان پاک
پاکیزگی وضع، بود روزی حلال
نان پلید چند بدستار خوان پاک؟!
دل خانه خداست، نه جای غم جهان
بیرون بر این پلیدی، ازین آستان پاک!
۹
برخاک غلتد آب ز پاکیزه گوهری
ندهد ز دست خاک نهادی روان پاک
ای دل بساز با مزه روزی حلال
محتاج هیچ نانخورشی نیست نان پاک
واعظ ترا باین همه آلودگی مگر
بخشد خدا بآب رخ دیدگان پاک