سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن

طرف گلزار به زیر کله پنهان کردن

زلف را شانه زدی باز چه رسم آوردی

کفر درهم شده را پردهٔ ایمان کردن

ای گل باغ الاهی ز که آموخته‌ای

دیده‌ها را به دو رخسار گلستان کردن

خاک در دیدهٔ خورشید زدن تا کی ازین

دامن شب را از روز گریبان کردن