تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود
از رنگ گل دماغ معطر نمیشود
ای گوهر یگانه، تو از بس یگانهای
حرف رخ تو نیز مکرر نمیشود
عارف غمین نمیشود از کسر شأن خویش
آیینه از شکست مکدر نمیشود!
هرگز کسی بقال نگردد ز اهل حال
مفلس ز حرف مال، توانگر نمیشود!
تا کی ز معنی دگرانی زبان دراز؟!
کلک ار سخن نوشت، سخنور نمیشود!
چون آب زندگی است گوارا به منعمی
کز وی گلوی تشنه لبی تر نمیشود؟!
واعظ ز سوز عشق، سخنور شود زبان
بیآتش این چراغ مرا بر نمیشود