ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میشود
آسیا بیپره چون گردید، باطل میشود
عاقلان را پاس این و آن، کم از زنجیر نیست
چون میخواهد، اگر دیوانه عاقل میشود
تا نسازی خرج نقد خود، نمیآید به کار
دل چو از دست تو بیرون میرود، دل میشود
هیچکس از شیوه افتادگی نقصان نکرد
عاقبت از خاکساری دانه حاصل میشود
با عصا شاید کند طی نفس راه بندگی
چوب در کار است، اسبی را که کاهل میشود
نیست دخل امروز فکر خرج را در کار خلق
نقد عمر مردمان، خرج مداخل میشود
پا نهد گر کس به دام عقل از روی رضا
پس چرا مجنون به ضرب چوب عاقل میشود؟!
در هوای عشق از بس تشنه خون خودم
خون من آب دم شمشیر قاتل میشود
با زبان چرب میخواهد نشاند آتشم
میرود هرچند عقل، جاهل میشود!
میل آن مژگان کج بیجا نباشد، چشم من
هرکه میبیند رخ خوب تو، مایل میشود!
مدرس آن زلف دارد، حلقهای از درس عشق
گر خورد دود چراغ آنجا دلت، دل میشود!
از دم تیغ است واعظ راه حق باریکتر
نیست جز خونش به گردن، هرکه غافل میشود