از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟
آن دل شکسته باد، کز امداد نشکند!
عشق مرا چه غم ز دهن خوانی رقیب
سیمای آتش از دم حداد نشکند
پشتم خمید و، عشق خداداد او بجاست
از پیچش ورق خط استاد نشکند
گر سر کند ز سنگدلیهای او سخن
سخت است اینکه خامه فولاد بشکند
واعظ چه گل ز عشق تو چیند، که هر نفس
خار غمیش، در دل ناشاد نشکند؟!