کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها، کمر نبندد
ز غمزه تیغ و، ز عشوه خنجر،ز چین ابرو، سپر نبندد
ببر پیامی، اگر توانی، بآن جفاجو، ز جانب ما
که از مروت سخن نگوید،به خویش تهمت، دگر نبندد
شب جدایی، دل چو سنگش توان خراشید، به ناخن غم
هجوم دردش، ز عقده دل، ره فغان را، اگر نبندد
به آن گل رو، به آن خم مو، به سوی گلشن، اگر خرامی
گیا ز حیرت، ز جانخیزد، شکوفه دیگر، ثمر نبندد
ز هر رگ جان، که سوزد از عشق، نمیتواند فغان نخیزد
که شمع هرگز، برشته خود، ز جلوه پای شرر نبندد
ز درد عشقش، ز بسکه با خود شکستگیها به خاک بردم
گذار موری، بر استخوانم، اگر بیفتد، کمر نبندد
دگر نبیند، قرار و آرام، کسی که آویخت، دلش به مویی
بگو به واعظ، ز جانب ما، که دل به موی، کمر نبندد