واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما

بگرفت خوبی تو، سخن از دهان ما

گر پادشاهی همه عالم بما دهند

غیر از غم تو هیچ نباشد از آن ما

چون ایمن از حمایت گردون شود کسی؟

تیغ سپرنماست فلک بهر جان ما

زینسان که ما زدیم بلب مهر خامشی

دشمن چگونه ساخت سخن از زبان ما؟

ایمن بود ز تفرقه، گنج از نهفتگی

گردیده بی نشانی ما، پاسبان ما

یکسو غم لباس و، دگر سوی فکر نان

سرداده زندگی چه بلاها بجان ما؟

واعظ مصاف ما چو به تیغ شکستگی است

هرگز نکرده پشت به دشمن کمان ما