نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - آغاز

سپهر قدرا بر درگهت «نظیری » را

گمان نبود که بیند به کام دل دشمن

اگرچه دل که ز پیوند تو بریده شود

به راحتش نتوان دوختن به صد سوزن

به عده تو نشستم پری وشی زادم

که خاطرم به عطای تو بود آبستن

دمی به نظم جواهر کنار و کف بگشا

که رشته زیر زبانم گسسته در عدن

دگر به سوی سخن زین غضب نمی آیی

که من به دقت مدح تو درشدم به سخن

تو گر ز راه سخن در روی به مدحت خویش

به آن زمان به طریق ادب برانم من