نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

سخن گویید با من کمتر امروز

که دارم دل به جای دیگر امروز

چنان سودا مزاجم را گرفته

که تلخم می نماید شکر امروز

چنان اشکم به خشک و تر رسیده

که چوبم می نسوزد آذر امروز

ز بس طوفان درو بامم گرفته

فراز بام می یابم در امروز

سمند عشق را زین برگرفتم

خرد را می نهم جل بر خر امروز

به کفر این صنم گر دین نبازم

نویسندم ملایک کافر امروز

دو یک می باختم عمری دوشش را

فکندم مهره را در ششدر امروز

درین عشرت که من جان می سپارم

نمی گرید به مرگم مادر امروز

به ظاهر دیده گر صورت پرستست

منم جان را به معنی رهبر امروز

اگر دوران خرد نظمم «نظیری »

کشد حسنش قلم در کشور امروز