درین سپید رقم قسمت و حواله نماند
اثر ز مهر و خط این کهن قباله نماند
هزار قرن برین قصر قیروان بگذشت
مسایل و حکم و دفتر و رساله نماند
ز باب رحم و مروت نشان چه می جویی
ازین مقوله حکایت درین مقاله نماند
ز بس مرور زمان منفعت ز اشیا رفت
خواص مهر گیای هزار ساله نماند
هر آنچه صاف قدح بود محرمان خوردند
بغیر دردی می در ته پیاله نماند
مجوی رحم ازین گرگ ماه کنعان در
که ششتری کله و مشتری کلاله نماند
شکوه حشمت پرویز و حسن شیرین رفت
مه تمام فلک شد نزار و هاله نماند
ز جنس خویش همه صید می کند ایام
ز سبزه زار فلک غیر یک غزاله نماند
زمین گداخته آتشین عذارانست
کجاست خاک که داغی به روی لاله نماند
نواله حصه تن پروران «نظیری » شد
بیا که قسمت ما و تو غیر ناله نماند