بویی از آن دو سلسله خم به خم گذشت
شیخ از حرم برآمد و گبر از صنم گذشت
خیز از سفال خضر زلال بقا بنوش
کاین آب زندگی ز سر جام جم گذشت
نبود علایق دو جهان گرد دامنش
چون من مجردی که ز دیر و حرم گذشت
ناموس و ننگ در نظر من برابر است
هرکس ز خود گذشت ز شادی و غم گذشت
برق دل رمیده ما را طلب مکن
کاین پرتو از سواد وجود و عدم گذشت
جز رفت و آمد نفسی نیست بود ما
جاوید زیست هر که ازین یک دو دم گذشت
چون عندلیب مست «نظیری » ترانه گوست
از خار و گل بریده شد از مدح و ذم گذشت