ای جهانافروز دلبر ای بت خورشیدفش
فتنهٔ عشاق شهری، شمسهٔ خوبان کش
گاه آن آمد که از وصل تو بستانیم داد
زین جهان حیلهساز و روزگار کینهکش
بادهای خواهیم تلخ و مجلسی سازیم نغز
مطربی ناهیدطبع و ساقیی خورشیدفش
در جهان ما را کنون شش چیز باید تا بود
زخم ما بر کعبتین خرمی امروز شش
خانهای گرم و حریفی زیرک و چنگی حزین
ساقیِ خوب و شرابِ روشن و محبوبِ خوش