نظر بر روی او دزدیده بگشا
ز خود گم گرد و بر وی دیده بگشا
گل پژمرده ما باغبان چید
صبا گو غنچه ناچیده بگشا
مبادا عالمی را جان برآید
گره از زلف خود فهمیده بگشا
به گلشن بگذر و در طعنه گل
زبان بلبل شوریده بگشا
برافشان کاکل و شمشاد را گو
شکنج طره ژولیده بگشا
گره بر چین ابرو از چه داری
سر این نافه پیچیده بگشا
ز رمز عشق آگاهی «نظیری »
معمای ازل نشنیده بگشا