ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

ای باد صبحدم، دم عیسی و مریمی

کاندر دلم ز بوی تو شد زنده بی غمی

عیسی نه ای و عاشق می خواره را به صبح

جان آید از تو در تن شادی و خرمی

هر صبحدم نسیم توام جان نو دهد

گویی که بر تنم دم عیسی همی دمی

چشم امید من ز دمت نور نو گرفت

گویی که نایب دم عیسی مریمی

عیسی به آسمان شد و نزدیک عاشقان

عیسی دیگری است نسیم تو بر زمی