گر به دو رخ فتنهٔ نظّارهای
درد دلم را به دو لب چارهای
آینه در پیش تو بینم مگر
پیش رخ خویش به نظّارهای
در دل من عارضهٔ عشق توست
تا تو بدان عارض و رخسارهای
اختر وصلم ز تو تاری چراست
گر تو به رخ اختر سیّارهای
دهر نه ای چونکه جفا پیشهای
چرخ نه ای چونکه ستمکارهای
کم نکند عشق تو خون ریختن
تا تو بدان نرگس خونخوارهای