ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

شب شنیدستی ز روز آویخته

ماه دیدستی ز مشک انگیخته

لاله پیش روی نرگس صف زده

گِرد مرجان گَرد عنبر بیخته

این همه بر روی زیبا روی اوست

عاشقان را رنگ عشق آمیخته

این ز ماه آویخته عنبر مراست

دل بدان آویخته آویخته

آتش جنگ و جفا بر من مریز

تا نگردد آبرویم ریخته