هرجای که رفتیم و به هرسو که دویدیم
غیر از تو در آیینهٔ آفاق ندیدیم
بس بادیه گشتیم و بدیدیم در آخر
تو همره ما بودی و بیهوده دویدیم
بیهوده نگشتی تو اسیر نگه ما
دام از مژه ی چشم به راه تو تنیدیم
بوی دل پر خون به مشام آمدی از وی
در باغ جهان هر گل نورسته که چیدیم
دل خون شد و از دیده برون رفت و جگر سوخت
تا قطره ای از باده ی عشق تو چشیدیم
مهر تو به عالم نفروشیم که او را
با گوهر جان ای دُر یکدانه خریدیم
الهامی اگر پیرو مایی قدمی نِه
با ما که به سرمنزل مقصود رسیدیم