سیاهکارتر از من کسی به دوران نیست
فزونتر از گنهم قطره های باران نیست
اگر به وهم نیاید فزونی گنهم
بدین خوشم که فزونتر ز لطف یزدان نیست
به هر چه می نگرم واله ی تو می بینم
که جلوه ی رخت از هیچ دیده پنهان نیست
درون خانه ی دل را ز نقش غیر بشوی
محل رحمت یزدان مقام شیطان نیست
از آن زمان که بدیدم بعشت عارض تو
مرا هوای گلستان و باغ و بستان نیست
عجب ز سختی دل آیدم که ز آتش عشق
بسوخت صد ره و از سوختن پشیمان نیست
همین نه ز آتش عشق تو سوخت الهامی
کجاست آنکه ازین شعله سینه بریان نیست