خادم که از ترانه دلکش درین چمن
بودش چو غنچه گوش بر آواز هر گلی
چون رفت از حدیقه و از رفتنش فتاد
در جرگ بلبلان نواسنج غلغلی
مشتاق خسته دل پی تاریخ رحلتش
گفتا ز بوستان سخن رفت بلبلی