مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

آمد امروز یار دیرینه

تازه شد خارخار دیرینه

غمم اکنون نمیخورد که مراست

غم او غمگسار دیرینه

یار دیرینه‌ایم و حیف که نیست

یار ما یار یار دیرینه

آمد و رسم دوستداری نو

کرد با دوستدار دیرینه

یاد از بنده کهن نکند

جز خداوندگار دیرینه

جوربس از تو ناامید مباد

گردد امیدوار دیرینه

کیست بر آستانه‌ات مشتاق

بنده‌ای خاکسار دیرینه