ای از ازل ز عشق تو آشفته کار من
هم روز من سیه ز تو هم روزگار من
شد مدتی که بهر تو باشد ز خون دل
پرگل برنگ دامن گلچین کنار من
وزاشک پرده دربتو این زاز روشن است
کز کیست خونفشان مژه اشکبار من
عمریست در کمند تو پا بستم و تو نیز
دانی منم شکار تو عاشق شکار من
دیریست کز رخ تو ندارم قرار و هست
آگاهیت ز حال دل بیقرار من
چندیست کز خط تو سیه روزم و ترا
باشد خبر ز تیرگی روزگار من
قرنیست کز هوای فراق توام قرین
با صد غم و تو آگهی از حال زار من
خواهم من گدا ز تو چون کام دل که هست
بند زبان شکوه توام شهسوار من
رحمی که وقت شد رود از آرزوی تو
هم دست من ز کار و هم از دست کار من
لطفی که از غم تو بمن گشته آسمان
ناسازتر ز طالع ناسازگار من
مهری که جان خستهام از کینه جوئیت
نزدیک لب رسیده ستم پیشه یار من
فکری که گر توام نشوی چارهجو کجا
آید ز من علاج غمت غمگسار من
یعنی ز باغ وصل ندارم ز شرق عشق
دستی که چیند از تو گلی گلعذار من
گر خود تو برنیاری امید دلم ز لطف
ای وای بر من و دل امیدوار من
مشتاق را که بنده تست از ازل بده
کام دلش ز لطف خداوندگار من