مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

رَستنش از دامت احتمال ندارد

مرغ اسیریست دل که بال ندارد

آن قدر و رفتار بین که سرو خرامان

جلوه جان‌بخش این نهال ندارد

روی تو ماهست لیک در خم ابرو

ماه به رخ عنبرین هلال ندارد

خسته دلم صید کودکیست که هرگز

رحم به مرغ شکسته بال ندارد

نالم و دانم که ره به گوش تو ای گل

ناله مرغ ضعیف نال ندارد

زینت حسن است تیره بختی عاشق

روی تو حاجت به خط و خال ندارد

ساخته مشتاق با گدائی کویت

داعیه حشمت و جلال ندارد