لب شیرین تو شیرینتر از آن ساختهاند
که توان گفتنش از شیره جان ساختهاند
کردهاند از غمت آنان جگرم خون ایگل
که ترا لاله رخ و غنچه دهان ساختهاند
نتوانم که کنم قطع نظر از دو لبت
کاین دو را قوت دل و قوت جان ساختهاند
اهل دل از دو جهان نام و نشانت طلبند
ورنه با گوشه دل از دو جهان ساختهاند
بیتو میسوزم و میسازم و هرگز عشاق
نه چنین سوختهاند و نه چنان ساختهاند
تا در آن بوسه نگنجد دهن تنگ ترا
تنگ تر از دل ما تنگدلان ساختهاند
زین چمن چون گل رعناست چه فیضت مشتان
که بهار تو هم آغوش خزان ساختهاند