به هر کام غیر آن شیرینسخن میپرورد
از سخن شهدی که در کنج دهن میپرورد
به هر آغوش رقیب آن سیمتن میپرورد
سیم خامی کاندرون پیرهن میپرورد
ریزد از هم آشیانها را چمن پرا چرا
گر چمن را بهر مرغان چمن میپرورد
گر فلک تاری ز گیسویت برد کی بعد از این
ناله را در ناف آهوی ختن میپرورد
کرده عشقم عندلیب گلشنی کز لطف و کین
گل برای غیر و خار از بهر من میپرورد
برنخیزد بلبلی مشتاق ازین بستانسرا
تا فلک میپرورد زاغ و زغن میپرورد