مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

با بلبل مسکین گل و بیداد و دگر هیچ

وز زحمت گل بلبل و فریاد و دگر هیچ

مرغان چمن حلقه به گرد گل و نسرین

مرغ قفس و صحبت صیاد و دگر هیچ

آن شمع سر صحبت پروانه ندارد

کاهی کند از سوختگان یاد و دگر هیچ

من کودک عاشق ستم مکتب عشقم

دارم هوی سیلی استاد و دگر هیچ

فرهاد جگرخسته و دلجویی شیرین

شیرین و جگرکاوی فرهاد و دگر هیچ

گردم چو غبار از ستم حادثه خواهم

آرد به سر کوی توام باد و دگر هیچ

ماراست ز برگ سفر و ساز ره عشق

همچون جرس قافله فریاد و دگر هیچ

در پهلوی عاشق دل ویرانه و صد گنج

در سینه زاهد دل آباد و دگر هیچ

زان مه که رخش انجمن‌افروز نشاطست

مشتاق من و خاطر ناشاد و دگر هیچ