بر لب بغیر ناله که دمساز مانده است
از دوریت بما چه دگر باز مانده است
آمد خزان عمر و هوای چمن بجاست
پر رفته است و حسرت پرواز مانده است
چون دل زید به پنجه مژگان او که صید
سالم کجا بچنگن شهباز مانده است
دارم ز دیر و کعبه بدل رو که این در است
در عشق اگر دری بر خم باز مانده است
کردم بباغ نالهای و تا ابد مرا
از شوق غنچه گوش بر آواز مانده است
جز من که در دلم غمت افسرده پاکرا
در خانه سیلخانه برانداز مانده است
مشتاق را ز عشق بود بوی گل کجا
پنهان بزیر پرده غماز مانده است