بگذر از دیر و حرم جانانه جای دیگر است
خانه دل جای او وین خانه جای دیگر است
شد دلم از دوری دلبر خراب اما چه سود
گنج جای دیگر و ویرانه جای دیگر است
چون می از مینای چرخ آید به جام عشرتم
شیشه جای دیگر و پیمانه جای دیگر است
گرنه ما را در طلب سرگشتگی باید چرا
کعبه جای دیگر و بتخانه جای دیگر است
یار بزم افروز غیر و در طلب سرگشته من
شمع جای دیگر و پروانه جای دیگر است
مانده در چشمم سرشگ رفته دل در کوی او
طفل جای دیگر و دیوانه جای دیگر است
غم درون سینه و واز تنگی جا دل برون
میهمان در خانه صاحبخانه جای دیگر است
بیخود عشقم مگو مشتاق با من حرف وصل
رو که جای گفتن افسانه جای دیگر است