سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست

صیدیست بس شگرف نه در خورد شست ماست

میدان مهر او نه به کام سمند ماست

درع وفای او نه به بالای پست ماست

دیریست تا به یادش می نوش می‌کنم

کس را نگفت او که فلان مرد مست ماست

با پاسبان کویش در خاک می‌رویم

هر چند فرق فرقد جای نشست ماست

چون مات برد ماست همه کس حریف ماست

وانجا که نیستیست همه عین هست ماست