مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹۹

شمعی که ازوست عیش می خوران خوش

وز سوز وی است وقت بیداران خوش

گریان گریان تا به سحرگه می گفت

بگذشت مرا روز شب یاران خوش