مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۶

چشم شب دوش اشک به دامن بگریست

بر من ز جفای دوست دشمن بگریست

گردون که هزار دشمنی با من داشت

خوش خوش به هزار دیده بر من بگریست