مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۰

تلطفی بنما ای برید باد سحر

نسیمی از نفس من بدان چمن برسان

ز دل که نافه صفت شد ز خون سوخته پر

دمی چو مشک بدان آهوی ختن برسان

۳

سلام این دل پروانه وار سوخته بال

شبی به خلوت آن شمع انجمن برسان

ز من نمی رسد آنجا کسی ز بیم رقیب

تو گر دمی رسی آنجا سلام من برسان

به ارمغانی من بوی دوست باز آور

دوای جانم ازان زلف پرشکن برسان

۶

جوابی از لب شیرین او به من باز آر

علاج این دل رنجور ممتحن برسان

بگو برای یکی دردمند سودائی

مفرحی ز لب لعل خویشتن برسان

زبهر محنت ایوب سلوتی بفرست

برای دیده یعقوب پیرهن برسان

گرش ملال بود زینهار بیش مگوی

در آن مجال که درگنجد این سخن برسان